رهارها، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره
وبوشممممممموبوشممممممم، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 29 روز سن داره
بهترین دوست دنیا سویل جونم:)بهترین دوست دنیا سویل جونم:)، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره

فندق ما

به دنیای من خوش اومدی:) من اسم اینجا رو گزاشتم دنیای قصه ها :) اگه میخوای تو هم اینجوری بدونش:)

بای بای

عزیز دلم بای بای کردن را هم تازگی یاد گرفتی هر کی میره با هاش بای بای میکنی ...
28 ارديبهشت 1390

مهمونی و خرابکاری رها

  عزیزدلم دیروز خونه خاله مریم مهمونی دوره ای بود ما هم دعوت بودیم من قرار بود دیر برم که  تو راحت بخوابی و به بابا هم گفتم ماشین نمیخواد نزدیکه با کالسکه میریم ولی وقع رفتن دیدم هوا طوفانی شد به بابا زنگ زدم گفت نمیتونه بیاد جلسه داشت واسه همین زنگ زدم خونه مامانی  تا دایی حامد بیاد ببره که بابایی گفت من میام طفلک بابایی شده آژانس ما واسه دیدن تو راضی   ما رو هر جا ببره و بیاره خلاصه رفتیم اونجا و تو هم چسبیده بودی به من و بغل هیچکس نمیرفتی حتی بغل مامانی خلاصه فقط میرفتی اتاق سلما و سریع برمیگشتی پیش من یهو از روی میز   بشقاب را کشیدی و چون زمین پارکت بود افتاد و شکست ...
27 ارديبهشت 1390

پیکنیک با رها

  اونروز یه روز تعطیل بود بابا به ما (مامانی و بابایی) قول داده بود یه روز مارو ببره همون کوهی  که هفته پیش خودش رفته بود پس آماده شدیم و حرکت کردیم به سمت مقصد مسیر خیلی  طولانی بود و جاده خاکی ولی سرانجامش خیلی باحال بود خیلی مناظر زیبا و دلنوازی داشت  ولی متاسفانه من و تو بی نصیب از این مناظر بودیم چون مجبور بودیم تو چادر بمونیم هم باد بود هم سرد و هم نم نم بارون خلاصه ما تو چادر صفا میکردیم ولی آخر سر خاله سحر موند پیش تو (خواب بودی )و من هم با بقیه رفتیم پیش آبشار و برگشتم دیدم همچنان  خوابی این  هم عکسهای پیکنیک رها خانم ...
27 ارديبهشت 1390

وارسی هرجا

  عزیزکم الان شما تو سنی هستی که فقط دوست داری به برجا سرکی بکشی و سر از هر چیزی در بیاری میگی نه ببین و قضاوت کن   ...
27 ارديبهشت 1390

آش دندونی

عزیز دلم دیروز برات آش دندونی پختم  و ساعت ٥ مامانی هم اومد که با هم بکشیم ولی مامانی گفت شل شده باید صبر کنیم سفت بشه آخه من صبح سرکار رفتنی قابلمه را پر کرده بودم از ترس اینکه نسوزه زیرش را هم کم کرده بودم و به این علت آبش زیاد بود صبر کردیم و کمی سفت که شد خاموش کردیم و شروع به کشیدن کردیم حدودا ١٥ +١ قابلمه برای مهد تو ١ قابلمه برا شرکت من ظرف شد بعد  با خاله سحر رفتیم برا  پخششون هرجا کلی توقف داشتیم چون  همه میومدن و تورو میدیدن و کلی برات دعا میکردن که بقیه دندونات راحت در بیادالهی الهی الـــــــــــــــــــــهی ...
26 ارديبهشت 1390

ماهگرد دهم

عزیز دلم دیروز ماهگرد دهم بود و شما ده ماهه شدی و کلی تغییرات در رفتارت اتفاق افتاده اول  حسابی شلوغ شدی و دوست داری همه چیز را بریزی به هم و جیغ جیغ کنی و فقط آویزون آدم  بشی و بری بالا انگار میخوای از درخت بری بالا تو مهد هم میگن خیلی شلوغ میکنی و فقط هم مژگان جون را میخواهی که بری  بالا مثل درخت و نمیزاری که اون یک لحظه هم بردیا را بغل بکنه میگی فقط تو رو بغل کنه جالبه که تو اصلا بچه بغلی نبودی ولی جدیدا برعکس شدی و اصلا هم  به حرف گوش نمیکنی قربونت برم  بابا خیلی  ناراحت میشه وقتی میبینه که  به تو میگه نکن تو اصلا اهمی...
24 ارديبهشت 1390

بیقراری

دختر قشنگم دیروز رفته بودیم خونه همکار بابا نسرین جون ؟آخه اون یه نی نی گوگولی آورده بود اسمشم محیا بود  اونجا شما مدام بغل من بودی و هی میخواستی شیر بخوری همه میگفتن حتما حسودی میکنه نی نی رو میبینه اینم میخواد ولی نه مثل اینکه مسئله چیز دیگه ای بوده اومدیم که خونه دیدم کمی تب داشتی نگران شدم ولی دیدم که تو فقط دوست داری شیر بخوری تازه متوجه شدم که ای دل غافل داره بیقراری تو بابت دندونته که داره میزنه بیرون تو بغلم میخوابیدی میخواستم بزارم سر جات دادت میرفت هوا آخر سر بابا که اومد گفت بزار نخوابه  بازی کنه خسته که شد خودش میخوابه ولی نه تو خیلی بیقرار بودی از ساعت 11 شب تو بغلم  میچرخوندمت تو هم یکسره گر...
21 ارديبهشت 1390

توضیح دادن

قربون جیگرم برم که همه چیزو به همه توضیح میده وقتی میرم مهد با دستاش درو دیوار رو به من نشون میده و توضیح میده هرجا میریم به همه توضیح میده اینم عکسی که با عمه های من رفته بودیم باغ ما و اونجا به همه خوشآمد گویی میکرد و کل باغ را به همه توضیح میداد ...
20 ارديبهشت 1390

شیطون خانم

دخمل شیطون من جدیدا بدجور شیطنت خطرناک میکنی از هرجا میگیری  و بلند میشی  اگه پشت سرت نباشم معلوم نیست چی میشه ،هر چیزی که پیدا میکنی میزاری دهنت مثل دیروز که از کنترل یه چسب کنده بودی و دهنت گذاشته بودی امروز صبح از آشپزخونه یه کبریت شکسته گذاشته بودی دهنت وای خدای من حسابی باید مراقبت باشم خدایا کمکم بکن که بتونم از این مسئولیت خطیر جان سالم بدر برم نمونه ای از شیطنت ...
20 ارديبهشت 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فندق ما می باشد